ترویج و تکثیر از واژه ی تالش به چه قیمتی؟!


جهت اطلاع:

بی بلاروسی ها «کئوئه میشیند» زهرابی آفتابی شد!

مقاله ای است که به تحلیل از گفتگوی س. م . م ، یکی از فعالان فرهنگی شاندرمن با ناصر زهرابی می پردازد. که آن عزیز با اشاره ی فوق العاده زیبا و قابل تحسین و باورنکردنی و همراه با ... به پاسداشت از موسیقی تالش رفته است . در کنارش نیز مقاله ای از ع.م ، پژوهشگر برجسته ماسالی که به بازشناسی «لدو» پرداخته و با تحلیل علمی به پیشواز خیلی از ناگفتنی ها رفته است و... این مقاله را در هفته های آینده از همین تارنما مشاهده خواهید نمود.

ترویج و تکثیر از واژه ی تالش به چه قیمتی؟!

اشاره :

قبل از به نمایش  در آمدن یاد داشت پیش  رو  لازم به پوزش خواهی ست . باور

بفرمایید اگر به  حُرمت نام  گیلان عزیز نبود  و به احترام  دوقوم  کُهن  و نجیب

گیلک و تالش ـ که بی تالش گیلان  معنی  ندارد و  واژه گان  خانمانسوزی که به

نام  تالش  آنهم  برگرفته  از « وبسایت خبری آذری ها » !!! و با  مدخل  تعجب

برانگیز...،که تالش را با آذربایجان غربی ... که هر غیر گیلانی را به شگفتی وا

می دارد.نظیر آنچه که در زیر خواهد آمد ـ و مجددن با پوزش:

«مذهب تشیع با زبان آذری ... عجین شده که هر کسی از نظر مذهبی شعیه شده از نظر زبانی آذری شده است... این امر به  اندازه ای بارز است که امروز  در شهرهای مانند آذربایجان غربی بجای مذهب سنی از واژه ی کُرد، بجای  مذهب شیعه از آذری استفاده می شود.» جملات برجسته شده ی بالا ـ البته شرح کامل آن در پایین خواهد آمد، ما را به یاد سلطان عبدالحسین خان ثقفی می اندازد. فردی که در سال های آخر نهضت جنگل در همان عمارت زیده (که اکنون به تلی از خاک مبدل شده است) بعد از میرزا کوچک خان، مرد شماره ی دوی !!! تالشان به حساب می آمد. گذشته ازخوردن سر تک تک فرزندان تالش ، با میرزا آن می کند که حتا ماکتی از آن عمارت نیز در دست نیست، تا فرزندان امروزی  تالش بر اساس همان ماکت بر همان جایی که میرزا قدم گذاشته و تکیه به ستونی ـ خیره به ابرهای جنگل های زیده بوسه زنند و اندکی نجوا با غلامعلی باباماسوله ،نعمت الله خان و... که ای سرداران دلیر تالش؛ به نهضت جنگل چه گذشت؟

ایکاش بجای الگو برداری از امثال چنین وبسایت های آذری ها و بر چسب های نظیر:«آنکه شیعه است آذری ، آنکه تالش است سنی » قطعه زمینی را در سه راهی ماکلوان تهیه می نمودیم و همانند آن عمارت ـ عمارتی هم شکل آن با معماری سنتی خریداری می کردیم (که الحمدوالله نظیر آن عمارت در گیلان ، حتا در خود منطقه فومنات یا درمنطقه ماسال و شاندرمن بی شمار ، که در حال فرو ریختن اند و برخی از آنها نیز باز سازی شده اند) و با واچین نمودن آن ، ماکت اش را بر روی همان قطعه زمین بنا می نهادیم و فراخوان می دادیم و با دایر نمودن کلاس های آموزشی زبان تالشی ، هنرو ادبیات ، داستان ، شعر ، موسیقی و از همه مهمتر بازشناسی نهضت جنگل و نظیر آنچه که دیگر اقوام کرده اند آینده ی تالش را می ساختیم .

همانند آنچه که خانواده رئیسعلی دلواری کردند و در سال  1351 با همسرش مصاحبه ای شده ـ و آن بانو با شجاعتی نشأت گرفته از دلیران تنگستان با چنگ و دندان خانه ی همسرش را حفاظت نمود . که اگر وارثان محترم عمارت زیده پشت و پناه مالی می داشتند و عده ای از آن بزرگواران را حمایت می نمودند ، چه بسا امروز آن عمارت پا برجا بود و آنرا می شد در زیده باز سازی نمودو در اختیار میراث فرهنگی قرار داد . همان کاری را که نخبه گان قوم نجیب گیلک در رشت با خانه ی میرزاکوچک خان کردند و با چه مشقتی فراخوان دادند کمک های مردمی جمع آوری نمودند و خانه را بازسازی ـ که امروز در رشت سمبل آزادیخواهی نهضت جنگل شده است .

پرسش است آیا نمی شد با فراخوانی و با کمک های مردمی و بر اساس همان عکسی که از عمارت به یادگار مانده ، آن را باز سازی نمود تا گذشته از جهانگردان و توریست ها که در روز حداقل پنج نفر در همان جاده ی ماکلوان که به ماسوله می روند ، چشم شان به عمارت فرضی می افتاد و لحظاتی را با سرداران فقید نهضت،غلامعلی بابا ماسوله و نعمت الله خان ها و... بیشتر آشنا می شدند و تالش ، آنگونه که بود به جهان معرفی می گشت تا نسل امروزی تالش نیز بدانند آنچه را که داشته ایم  از دست رفته است، نه بر اساس وبلاگ هایی که قبلن در طول این یک دهه بارها چه با نام و چه بی نام و مستعاری با قلم جوانان که از شاخصین آن «سازمان های اجتماعی ملل بومی» بود که جوانی توانست با امکانات «رادیو برون مرزی تالش» با 9 تشکل سیاسی برون مرزی مرتبط شده که ناخواسته ایمیل های شان را نیز برجسته سازی و زیر آن امضای «رادیو برون مرزی تالش»نیز دیده می شد،که خوشبختانه به زیبایی رصد شد و بعدها با «دکمه ی آلن» رمز گشایی گردید. نظیر این ها را دست کم در این سال ها دیده ایم و مشابه اش را نیز می توان امروز در این سطرها ملاحظه نمود.  

آنچه که دراین طرح جای تأمل دارد ، تالشی از تالشان فومنات رفته بر اساس آن طرح ، وبلاگ اش را بار گذاری نموده که در آن تالشان را با استان آذربایجان غربی مقایسه نموده است . چرا که درگیر ساختن تشیع و تسنن  در درون یک قوم ـ مهمتر از آن در خود زبان تالشی که با مذهب ، گره خورده است که حتا وبلاگ های بی نام و نشان نیز از آن حذر می کنند . از طرفی این تفرقه افکنی ها در قالب مذهبی ملاک قرار گرفته و حتا در قالب قومیتی نیز بین تالشان تضاد ایجاد می نماید. یعنی تالشان ماسال و شاندرمن و فومنات علیرغم شیعه بودن زبان شان آذری ست؟! که بر اساس «وبسایت خبری آذری ها» چنین نظریه هایی در تالش دارد ترویج و تکثیر می شود که از درایت نیز به دور است.

از طرفی  «وبسایت» مورد نظر  در خود زنی از خود (که یک آذری آمده دایه ی مهربان تر از مادر شده ، گذشته از اینکه می خواهد برای مان استان!!! تشکیل دهد که حتا می خواهد «مرز تحمیلی » را هم بردارد و ندا سر می دهد که ببینید در آذربایجان غربی چه می گذرد) آورده:  «استاد جغرافیای سیاسی و کارشناس مسایل قومی بوده از نزدیک با مسایل آذربایجان در ارتباط است » و متأسفانه در حکمی که در پایان گفته های اين كارشناس صادر شده :« در برابر توطئه سرزمینی پانترکها و پان آذریست ها راهبردی سرزمینی ارائه ... و هم اینکه به الزاماتی مانند حفظ هویت تالشان ایران در برابر زبان های مهاجم به این منطقه و توسعه آن کمک خواهد شد.»

گفته های این «کارشناس مسایل قومی» مارا به یاد چند سال قبل می اندازد که ویژه ای به صورت رایگان و با تیراژ وسیع در منطقه ی تالش توزیع گردید. البته جوششی بود و شاید از روی دلسوزی و احساس خواسته شده بود مطالباتی در سطح استانی که جوانان تا حدودی آنرا برجسته نموده بودند که اگر آن هزینه مالی و نفر ساعتی که صرف ویژه های رایگان در تالش شد و یا همایش های موسمی ای که در همان بُرهه در تالش برگزار می شد در مصارف خرید خانه ای شبیه عمارت زیده و بازسازی آن می گردید و برای تهیه ی امضا و طومار ، آن همه انرژی از جوانان هدر نمی رفت  به مراتب تالش زنده تر از آنچه که در بالا اشاره شد در نزد جهان گردان و... به چشم می آمد.

این در حالی بود که در ویژه مورد اشاره ، جوانان بی آنکه حتا اشاره ای به تالشان بلاروس یاجمهوری آذربایجان داشته باشند و در مجادلات قلمی که در جراید داشتند منکر «نقش مرز تحمیلی در جغرافیای سیاسی قوم تالش» بودند و این مطالبات خود جوش را حق طبیعی منطقه می دانستند که امروز برخلاف آن در استانی دیگر نظریه پردازی می شود و با واژه های قبلی نیز منافات دارد . اگر چه آن طرح خود جوش بود  و از طرح های شکست خورده و تئوریته شده ازسوی تالشان آنسوی مرز نبود واگر هم بود حداقل در ویژه ها علنی نمی شد. که امروز به چه زیبایی در گفتار این «کارشناس جغرافیای سیاسی» آمده است :« آنچه که در این زمینه مشخص است آن است که یکی از ابعاد برجسته جنبش آزادی خواهانه تالش شمالی و آرمان رهبران آن بازگشت به آغوش مام میهن ، یعنی ایران است » که البته این خرده را نبایستی از آن «کارشناس مسایل قومی » گرفت. چرا که وی تنها نظر شخصی خود را ارایه داده است . اما شگفتی کار این جاست که وبلاگی از منطقه فومنات آمده ، با محوریت یک فرهنگی بازنشسته به ترویج و تکثیر چنین ایده های واهی در درون قوم تالش پرداخته است!

باید از اینگونه وبلاگ ها پرسید که به استقبال هر وبلاگی در شبکه ی اجتماعی می روند چرا واژه گان آنرا سبک و سنگین ننموده که طرف برای تالش چه نوشته است؟ نظیر آنچه که  شاه مخلوع  بخش وسیعی از سرزمین جنوبی را ـ البته با توطئه ی انگلیس از خاک ایران عزیزمان جدا نمود که در دهه چهل یکی از استان های کشورمان بود و امروز شده است کشوری به نام بحرین ، تحت مالکیت سازمان ملل ـ آیا اکنون می توان لشکر کشی کرد و آن را مجددن ضمیمه ی کشورمان نمود؟ اگر چنین شود هیچ کشوری تازه استقلال یافته مصونیتی نخواهد داشت . نظیر همان کاری را که در عراق بیخ گوش کشورنازنین مان تجربه شد و صدام می خواست کویت را تصرف کند ! حال خاک جمهوری آذربایجان و عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمنچای که نزدیک به دو قرن از ماجرای آن می گذرد جای خود دارد.

بر فرض مثال ـ گیریم برای شادی دل چند جوان تالش اینسوکه در نشریات و وبلاگ های شان هر از چند گاه به چنین موضوعاتی می پردازند ، الهام علی اُف بی آنکه دست به دامان سازمان ملل و متفقین واخذ تیر و تفنگ از آمریکا و اروپا  و ایجاد ویرانی ، گذشت کند وشهرهای ماساللی ، پئنسر ، آستاراچای یاردیملی و...را به اینسویی ها بخشید و گفت : من از این شهرها دست کشیدم مال شما و به مام میهن خویش بپیوندد،  آیا آن «ژنرال» پرچمی که خود آن را پرچم تالش می نامد!(یعنی هردستی که پرچمی دارد مسلمن کشوری می خواهد که با «قانون اساسی» خود با آن حکومت کند) و به همراه دوستان اش از جمله رفیق بلاروس نشین وی که برایش همان «قانون اساسی» نوشت ، الزاماتی به این دبیر بازنشسته ی آموزش پرورش فومنی  داده است که بعد از «تشکیل استان تالش جنوبی » پرچم شان را در خاک جمهوری آذربایجان بگذارند و بیایند شهروند عادی همچون این وبلاگ نویس محترم شوند؟!

وقتی واژه گانی را که بار سیاسی کشور و پرچم را با خود دارد می بایست اول آن ها را غربال نمود و بعد در وبلاگ خود به نمایش گذاشت . یا جریده ای آن را بازتاب داد باید واژه هایش تفکیک گردد از جمله ی آن همین پرچم که سرانجام سرنوشتش چه خواهد شد؟متاسفانه به تازه گی نیز در نشریه ی هشتپر تالش همان پرچم برجسته سازی شده است!!و رنگ اش هنوز مشخص نیست به شکل آفتاب است یا آفتابگردان ؟! آیا تالشان آنسواگر به مام میهن خویش برگشتند به کدام سمت به حرکت در خواهد آمد؟

اگرچه سیاست فرمول های خاص خود را دارد. خصوصن سیاست هایی که امروز در جامعه اروپا ، هر لحظه اش به سمت وسويي می رود و در کنفرانس هایی که برای بلاروس نشین ها دایر می شود ـ هر فرمولی فرایند خاص خود را دارد . نظیر همان پرچمی که در بالا اشاره شد . مگر می شود استان تشکیل داد و پرچم داشته باشد؟! ایکاش آن «کارشناس قومی» وقتی داشت چنین یادداشت هایی را می نوشت برای قومی دیگر می نوشت نه برای تالش . آن تالشی هم که از آن فکت گرفته به دقت به این موضوعات می اندیشید .که اگر پرسشی در این رابطه پیش آمد می بایست پاسخی نیز در برابرش ارایه داد و بعد زبان و مذهب را پیشه می کردیم.

متاسفانه با این تفکر، انتظارمان از صدا و سیمای مرکز گیلان نیز این است که تریبون در اختیارمان نمی گذارند تا از تالش بگوییم .آیا براستی اگر رسانه ای در اختیارمان قرار گیرد ، فرض کنید این وبلاگ آنتن صدا و سیمای مرکز گیلان بود ،آیا می شد واژه گان آن «کارشناس مسایل قومی» را بالای آنتن برد و گفت این مطالبات تالش است ؟

کاش بجای ترویج چنین نوشته های خانمانسوزی ، ص 124 چاپ اول کتاب دکتر شاهپورآلیانی را باز می نمودیم و برای درس عبرت از تاریخ ،که این برادر بزرگوار تالش مان از سردرد و دلسوزی چه نوشته است؟ و یا کل کتاب وی ـ و پیرامون مان را با واقعیت ها تجهیز می نمودیم که بارها و بارها سیلی تلخ روزگار را به گونه هایمان دیده ایم و باز برای تکرار آن روزشماری می کنیم . تاریخ را خودمان نگاشته ایم و از آن غافلیم و بجای پرداختن به خود ـ به دنبال «پرچم و کشور و تفنگ و قانون اساسی» می گردیم و می خواهیم از «جنبش آزادیخواهانه تالش شمالی» حمایت کنیم و آنچه که از قبل تجربه اش کرده ایم و مجددن به تجربه اش بنشینیم .

گذشته از همه ، وقتی که واژه ی آذری که هیچ سنخیتی با تالشان فومن ندارد و از همه مهمتر مطالبات تالشان ایران «در قالب ایدئولوژی» که در پایان بندی گفتار این «کارشناس» آمده :«یعنی در برابر اقدام آنها در جعل تاریخ و جغرافیا ما نیز باید واقعیت تاریخی و جغرافیایی تالش شمالی و جنوبی را برجسته نماییم.» و در پدیده ی ازمهندسی مطالبات به حق تالشان چه کمکی خواهد نمود؟

این ها پرسش هایی هستند که بی گمان ذهن مان  را می خراشد و اگر در وبلاگ یک جوان چنین مسایلی می آمد حرفی نبود  و می شد به نوعی از کنارش گذشت . اما یک فرهنگی بازنشسته ـ اندکی جای تأمل دارد. آیا این نوشتار را هیچ نشریه ای مکتوب انعکاس داده است که ما آمده ایم بر اساس یک «وبسایت» تالش را در معرض چنین چالش هایی قرار می دهیم ؟

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: